نمیدانم تا حال شده به مهمانی مجللی دعوت شوی و پیشغذاها طوری سرگرمت کنند که فکر غدای اصلی نکنی؟ یا اگر هم فکرش را کنی از بس خوردهای حالت از غذا بهم بخورد. وقتی هم مهمانها غذا میخورند تو شرمنده از مهمان و میزبان فقط نگاه کنی؟
فکر میکنم ما در زندگی این چنین هستیم. گاهی خورده علمها چنان سرگرممان میکنند که فکر میکنیم از دانشگاه هستی فارغالتحصیل شدهایم. حال آنکه در یک طرف پهنه جهان هستی و در طرف دیگر ابدیت ما ایستاده است. در این میان کدام را دریافتهایم؟ شایدهیچکدام.
نمیدانم تو چه فکر میکنی ولی تولستوی میگوید: بشر هنوز دقالباب این دانشگاه را میکند و رخصت ورود میطلبد.